jalal_hojati [@] yahoo.com
جلال حجتی فهیم
در آن گفتگو ایشان نمونههایی از بیتهایی که به اعتقاد ایشان به شاهنامه افزوده شده است و همچنین روششناسایی یافتن این بیتهای افزودهشده را مطرح کردند. این مصاحبه واکنشهای گوناگونی را برانگیخت. بسیاری از علاقمندان به مسائل فرهنگی ایران پیشاپیش از انتشار این کتاب استقبال کردند و تلاش ۳۰ سالهی دکتر جنیدی را ستودند. در این میان عدهای نیز نسبت به نحوهی کار ایشان و استدلالهایشان در زمینهی تصحیح و حذف ابیات شاهنامه نقدهایی را مطرح کردند. اینجانب نیز –بدون آن که هیچ ادعایی در زمینه شاهنامهپژوهی داشته باشم- تنها به دو بیت از شاهنامه که جناب جنیدی آنها را الحاقی میدانستند پرداختم که این مقاله را میتوانید در اینجا مطالعه کنید.
پس از حدود یک سال از این نقد، آقای دکتر جنیدی پاسخی را منتشر کردند و علاوه بر پاسخگویی به سایر منتقدینشان پرسشهایی را نیز دربارهی نقد بنده مطرح کردند که در این مقاله سعی در جوابگویی به این پرسشها شده است. همچنین تا جایی که آگاهی نگارنده اجازه میدهد دربارهی دیگر مواردی که ایشان در جواب خود مطرح کردهاند نیز مطالبی بیان خواهد شد.
ذکر این نکته لازم و ضروری است که اگر در این مقاله و همچنین سایر مقالهها ذکری از اختربینی به میان میآید ناظر به اعتقاد پیشنیان به این علم بوده و هدف ما بررسی روشمند و علمی باورهای پیشنیان و ریشههای این باورهاست؛ و گر نه نگارنده کوچکترین اعتقادی به اختربینی ندارد.
×××
متاسفانه جناب دکتر جنیدی برای دفاع از کارهای خود حتی اصول مسلم شعری و ادبی را هم زیر پا گذاشتهاند. ایشان در مورد بیت
همان تیر و کیوان برابر شده است / عطارد به برج دوپیکر شده است
پرسشهای زیر را مطرح کردهاند.
۱- «همان» در این سخن چه را میرساند؟ کافیست که گفته شود «تیر و کیوان»
جناب آقای دکتر جنیدی «همان» در بیت بالا همان نقشی را دارد که در این بیت صائب تبریزی دارد
همان کسی که به دست کرم سرشت مرا / به زیر پای خم انداخت همچو خشت مرا
اگر بخواهیم منطق شما را در حذف «همان» در ابتدای بیت پذیرا باشیم پس باید این بیت از دیوان صائب را هم الحاقی بدانیم چرا که به راحتی میتوانیم بگوییم: «همان» در این سخن چه را میرساند؟ کافیست که گفته شود «کسی که»
با رجوع به دیوان صائب تبریزی میتوان مثالهای دیگری نیز از این دست بیاوریم. برای نمونه به بیت زیر دقت کنید:
همان یوسف که مصر آمد به تنگ از بس خریدارش / به پشت کار حسن او نیرزد روی بازارش
کلمهی «همان» در هر کدام از بیتهای بالا نقش تاکیدی دارد. ضمن آن که اگر به قول آقای جنیدی و بر فرض محال «همان» را اضافه بدانیم و «تیر و کیوان» را کافی بدانیم با چنین صورتی رو به رو خواهیم بود.
تیر و کیوان برابر شده است / عطارد به برج دوپیکر شده است
واضح و مسلم است که کلام بالا شعر نخواهد بود. به عنوان آخرین توضیح در این قسمت یادآور میشوم که دلیل انتخاب اشعار از صائب این بود که هر گاه چنین مثالهایی از شاهنامه برای آقای جنیدی زده میشود ایشان بلافاصله آن بیت را الحاقی اعلام میکنند. به همین علت و به ناچار مثالهای خود در بخشهای مختلف این مقاله را از شاعران دیگر انتخاب کردهام.
۲- «برابر شده است» نادرست است زیرا که بایستی گفت «برابر شدهاند.»
توضیح این که در کلام منظوم و حتی منثور شاعر و نویسنده این اختیار را دارند که ضرورت وزن و آهنگ پارهای از قوائد دستوری را به گونهای دیگر به کار برند. به این بیت زیر از سید حسن غزنوی (شاعر قرن ششم) نگاه کنید.
بر اعتدال هوا عدل شاه یار شده است
چهار فصل جهان سر به سر بهار شده است.
در مصرع دوم با توجه به این که فعل به «چهار فصل» بر میگردد، بر اساس منطق شما باید این بیت را هم در دیوان سید حسن غزنوی افزوده شده به شمار آریم چرا که به جای «شدهاند» از «شده است» استفاده شده است.
۳- تیر در مصرع نخست با کیوان برابر(؟) میشود و در مصرع دوم به برج دوپیکر میرود؟ اگر گفتار درست میبود؛ بایستی چنین بیاید: تیر و کیوان برابر شده و با هم به برج دوپیکر رفتند!
ای کاش جناب جنیدی مقالهی بنده را با دقت بیشتری مطالعه میکردند. اگر قرار بود مقاله را در چند جمله خلاصه کنیم بیگمان یکی از آن جملات این بود:
منظور از تیر در مصرع «همان و تیر کیوان برابر شده است» نه سیاره تیر که قسمتی از صورت فلکی قوس است که به شکل تیر کمان دیده میشود. در زمان یادشده (۲۰ ژوئن ۶۳۵) سیاره تیر یا همان عطارد واقعا در صورت فلکی دوپیکر بوده است.
۴- اظهار فضل وی درباره این که «برابر» در زبان فارسی همان «مقارنه» در زبان عربی است، نادرست است، زیرا که قران، یا مقارنه در زبان پهلوی «هم سوک» و در زبان فارسی «همسو» خوانده میشود.
چنین استنباطی به اعتقاد من نمیتواند کاملا درست باشد. چرا که از لحاظ معنایی واژگان قران با برابر بسیار نزدیک هم هستند. به ابیات زیر از خسرونامهی عطار نیشابوری اگر نگاه کنیم:
در آن شب مشتری از قوس میتافت/ جهان از نور چون فردوس میتافت
بدست زهره جام می سراسر / ستاده مشتری را در برابر
میبینیم که «برابر» دقیقا به معنای مقابلهی مشتری با زهره است.
۵- عطارد یا تیر در هر سال یک ماه، همراه خورشید در برج دوپیکر دیده میشود و همیشه چنین بوده و همواره نیز خواهد بود و این گفتار افزوده به شاهنامه، چنین مینماید که عطارد فقط یک بار به برج دوپیکر رفته است و حاصل آن نیز شکست ایرانیان از اعراب است.
جناب آقای جنیدی در داستان حمله اسکندر به ایران (در شاهنامه) چنین بیتی وجود دارد
چو کیوان به برج ترازو شود
جهان زیر نیروی بازو شود
آیا معنای این بیت هم این است که کیوان تنها یک بار به برج ترازو میرود و حاصل آن، شکست ایرانیان از اسکندر است (ذکر این نکته لازم است که در زمان حمله اسکندر به ایران سیاره کیوان یا همان زحل واقعا در صورت فلکی ترازو یا همان میزان نبوده است و در مورد این بیت و چند بیت مشابه در آیندهای نزدیک مقالهی جداگانهای خواهم نوشت).
در واقع اعتقاد به سعد و نحس سیارهها جزء بسیار مهمی در تاریخ اجتماعی ایران بوده است و ردپای چنین باورهایی را در کتابهای مختلف میتوان دید. به عنوان مثال دیگر میتوانیم به بیت زیر از مثنوی ویس و رامین اشاره کنیم. این بیت مربوط به زمانی است که ویس از دوری رامین بیمار گشته
پزشکانی همه فرهنگ خوانده
ز حال و رنج او عاجز بمانده
ز هر شهر آمده اخترشناسان
حکیمان و گزینان خراسان
یکی گفتی قمر کرد این به میزان
یکی گفتی زحل کرد این به سرطان
در این داستان نیز میبینیم که پزشکان بعد از این که علت واقعی بیماری ویس را تشخیص نمیدهند اوضاع آسمانی را معلول چنین شرایطی میدانند.
جالب آنکه اگر به کتاب روضة المنجمین (اثر شهمردان بن ابی الخیر رازی و نوشته شده در سال ۴۶۶ ه.ق) نگاهی بیندازیم، در قسمت «احکام سنی العالم» در مورد تاثیرات سیارهها در برجهای مختلف جداولی وجود دارد. با مراجعه به این جداول میینیم که بودن ماه در میزان در اختربینی و طالع بینی گذشتگان به معنای «بیم و اندوه و مرگ مردم و آمدن ملخ و آفت در طعام[۱]» دانسته شده است و بودن زحل در سرطان هم با «بیماری از باد برسام بود و سفرها کنند و پیران را علت رسد»[۲].
۶- عطارد در کتابهای نجوم یونانی-عربی نماد دانایی (ذکاء و انقلاب، شرح ثمره، رویه ۳۴) است، نه نماد جنگ و پیکار، که شکست ایرانیان یا پیروزی اعراب به ورود آن به برج دوپیکر وابسته باشد.
در این که عطارد در اختربینی یونانی و ایرانی نماد داناییست شکی وجود ندارد. منتها این نوع نماد بیشتر در تفسیر هنگام تولد یک شخص به کار میرود و نه در سنجیدن سایر اوضاعی که معمولا و به هنگام درماندن به گردن اختران انداخته میشد. به عنوان مثال از همان کتاب روضة المنجمین میبینیم که بودن تیر(عطارد) در صورت فلکی دلو به «خوشی هوا و بسیاری ملخ [۳]» تفسیر شده است که با "دانایی" تناسبی ندارد. لازم به ذکر است که احکام طالع بینی به اندازهای زیاد و پیچیده بودهاند که در روزگار گذشته کمتر فردی میتوانست بر آنها تسلط داشته باشد. یکی از دلایل اجر و قرب اختربینان در دربارهای پادشاهی هم به همین علت بوده، چرا که تنها نخبگان آن جوامع قادر به تسلط بر چنین احکام گسترده و حدس حوادث آینده بودند.
خب حالا اگر به همان جداول روضة المنجمین و قسمت مربوط به عطارد رجوع کنیم تا ببینیم که اوضاع فلکی در هنگام بودن این سیاره در صورت فلکی دوپیکر (جوزا) چگونه بوده است به نتیجهی جالبی میرسیم. در این کتاب و در خانهی مربوط به بودن عطارد در دوپیکر چنین نوشته شده است:
«همچنانکه در ثور گفتیم لکن هوا خوش بود و نرخ طعام موافقتر[۴]» پس باید نگاه کنیم ببینیم که بودن عطارد در ثور معادل چه دانسته شده است: «میان اهل مشرق و مغرب خون ریختن بود و بزرگی بمیرد و درد چشم بود خاصه در مشرق و آب و طعام اندک بود»[۵]. پس میبینیم که بودن عطارد در صورت فلکی دوپیکر چندان هم با استنباطهای رستم فرخزاد بیارتباط نبوده است.
در کتاب مجمع الاحکام نوشتهی شرفالدین محمد بن مسعود مسعودی بخاری (در قرن ششم) دقیقا همین اطلاعات منتها با جمله بندی دیگری به مخاطب عرضه میگردد [۶].
۷- نقشهای که ایشان از همسویی زهره و مریخ کشیدهاند، هیچ سخن را بازنمینماید، زیرا که در پیشبینیهای اخترماران بایستی برپایه چگونگی حرکات اختران داوری کرد، به عنوان مثال بدین پیشبینی در کارنامه اردشیر بابکان بنگرید: «اخترماران سردار، به پاسخ گفت که جدی ( در نسخه سنجانا ) و دوازدهان= دوازده برج ( در نسخه آنتیا ) فرو افتاده، و ستاره هرمزد ببالست آمد و از بهرام و ناهید به کُسته (ناحیه) هفتورنگ (دب اکبر) و شیراختر مرزند و به اورمزد یاری دهند و به همین روی، ایدون مینماید که پادشاهی نو به پیدایی آید.»
مثالی که آقای جنیدی مطرح کردهاند به هیچ عنوان «بر پایه حرکت اختران» نیست چرا که هیچ گاه امکان ندارد جدی و دوازده برج بیفتد و ...در واقع همانگونه که پیداست متن بالا شرح یک خواب است و نه بیان یک حالت واقعی. ضمن آن که مقارنه زهره و بهرام در نظر اختربینان همواره نحس بوده است. جالب آنکه مقارنهی این دو سیاره در صورت فلکی اسد روی میدهد. با مراجعه به کتابهای مجمع الاجکام و روضة المنجمین باز هم میبینیم که بودن زهره در اسد و یا بهرام در اسد هر کدام به تنهایی هم به نشانهی وقوع جنگ و تلفات بالا آورده شده است.
۸- در هیچ یک از نوشتههای باستانی چه در ایران، چه در یونان و در میان اعراب به « تیر» در صورت فلکی کمان اشاره نشده است. از این صورت همواره با نام کمان، نیمسب، و قوس یاد شده است.
بر خلاف اعتقاد آقای دکتر جنیدی در بعضی نوشتهها به شکل تیری که در صورت فلکی قوس (کماندار) وجود دارد اشاره شده است. شاعری که بیشترین تصاویر شعری را از این تصویر آسمانی وام گرفته، حضرت مولوی است. به شعرهای زیر دقت کنید و ببینید که این شاعر بزرگ در قرن هفتم چگونه از این تیر سخن میگوید.
قوس اگر از تیر دوزد دیو را / دلو پر آبست زرع و میو را
تیر غمزه چو رسید از سوی مه بر دل قوس / شب روی پیشه گرفت از هوسش عقربوار
هم چرخ قوس تیر او هم آب در تدبیر او / گر راستی رو تیر شو ور کژ روی خرچنگ شو
البته شاعران دیگری هم از این تصویر استفاده کردهاند که در زیر نمونههایی از آن را میتوانید ببینید:
در آب من چون شیر شو تا آتشت کمتر شود / در قوس من چون تیر شو تا تیر و بهرامت کنم (اوحدی مراغهای)
قضا تیر تو شد در قوس دولت / قدر گوی تو شد در خم چوگان (امیر معزی)
البته همانگونه که جناب جنیدی فرمودهاند از صورت فلکی قوس هیچگاه با نام «تیر» یادی نشده است. ولی بر خلاف نظر ایشان از تیری که در صورت فلکی قوس وجود دارد در نوشتههای زیادی با واژهٔ «تیر» نام برده شده است.
۹- در نگاره ترسیم شده ایشان، کیوان پشت سرِ کماندار دیده میشود نه روی تیر کماندارفکر میکنم با توجه به «همان تیر و کیوان برابر شدهاند» تنها به هم راستا شدن کیوان (زحل) با شکل تیر در صورت فلکی قوس اشاره شده است و جهت قرارگیری اهمیتی ندارد.
۱۰- کلیه گفتار ایشان بر روی روز ۲۰ ژوئن (هشتم یا نهم خرداد ماه) ۶۳۵ تکیه دارد، اما اگر نبرد درچنین روز رخ داده باشد، با اندکی اندیشه و تامل درمییابیم که میبایستی پیشبینی یاد شده مدتی پیش از روز نامبرده صورت گرفته باشد و در آن زمان هنوز کیوان به پشت سرِ برج کمان نرسیده بوده است! به ویژه تکیه ایشان بر روی همسویگی (مقارنه) بهرام و زهره است، که چون هر دو در مدار خویش برگرد خورشید میچرخند، چند روز پیش از روز یاد شده، قطعاً بسیار دور از یکدیگر بودهاند.
شاید با دقت در همین ایرادی که جناب آقای دکتر جنیدی گرفتهاند بتوان در مورد سایر استنباطهای نجومی ایشان هم قضاوت کرد. مخصوصا در این جمله «در آن زمان هنوز کیوان به پشت سرِ برج کمان نرسیده بوده است».
سیاره کیوان به علت دوری از خورشید حرکت بسیار کندی دارد، بهگونهای که در مدت زمان ۲۹ سال یک بار به دور خورشید میگردد. به همین ترتیب حرکت این سیاره در صورتهای فلکی بسیار کند و حتی در مدت زمانهای کوتاه نامحسوس است. اگر نقطهای که هماکنون کیوان در آن قرار دارد را مبنا فرض کنیم حدود ۳۰ سال دیگر کیوان بار دیگر در این نقطه خواهد شد. در گذشته نیز برای تدوین یک زیج مستقل و بر پایه محاسبات مستقل منجمان به زمانی حدود ۳۰ سال زمان نیاز داشتند تا بتوانند حرکت کیوان را به صورت کامل ثبت کنند. پس میبینیم که تصور آقای جنیدی از حرکت سیاره کیوان درست نیست.
لازم به ذکر است که در مقاله گذشته و برپایه ابیات شاهنامه زمان گفتگوی رستم فرخزاد و یزدگرد سوم و سپاه کشیدن وی را برابر با تاریخ ۲۰ ژوئن ۶۳۵ میلادی دانستم (البته به عنوان یک حدس) نه زمان جنگ قادسیه را. توضیح بیشتر اینکه احکام طالعبینی تنها شامل روز جنگ نمیشده است. بلکه به روز لشکر کشیدن و حتی مسافرت کردن، حجامت کردن و عقد و نکاح هم ربط پیدا میکرده است.
۱۱- و برای آگاهی آقای فهیم یادآور میشوم که شاهنامه بنداری (که ترجمه عربی شاهنامه است، و شاید از معتبرترین شاهنامههای موجود است، این بیت را ندارد، و از آنجا که شاهنامه بنداری اصفهانی در سال ۶۲۰ به عربی ترجمه شده است، بایستی پیبرد به این که، بیت یاد شده، پس از سال ۶۲۰ هجری قمری به شاهنامه افزوده شده است!
بنداری در این جا چنین آورده است :
« و اما من جانبنا فقد صار المیزان خالیاً و لسنا نری غیر العناء و الشقاء»
«و اما از سوی ما پس به راستی، برج ترازو تهی گشته است و نمیبینم جز تباهکاری و سنگدلی»
بیتی که در شاهنامهی بنداری به آن اشاره میکنید. ترجمهی بیت زیر است:
ز برج چهارم بگذرد آفتاب / کزین جنگ ما را بد آید شتاب
این بیت تنها چند بیت با ابیات مورد بحث ما فاصله دارد و وجود ترجمه آن در شاهنامه بنداری به اعتقاد بنده نشان از جا افتاده بودن ابیات مورد نظر دارد. چرا که در زمان مورد بحث خورشید در مرز ورود به صورت فلکی سرطان است و این خود نشانهای مکمل بر فرض بنده محسوب میشود. با مقایسه ترجمهی همین یک بیت هم میتوان فهمید که ترجمهی بنداری چندان وفادار به متن نبوده است و اگر چنین روندی در ترجمهی دیگر بیتهای آن به کار رفته باشد نمیتوان چندان در معانی به آن استناد کرد.
جناب آقای دکتر جنیدی فرضیات دیگری هم در مورد اخترشناسی دارند که متاسفانه بیشتر آنها کاملا نادرست و دور از ذهن هستند. مثلا در مورد مدت زمانی که طول میکشد که بهرام و زمین در حالت مقابله باشند ایشان مدت زمان ۱۲۰ سال را مطرح میکنند و یا .... که بنده قضاوت در این موارد را به جامعهی نجومی ایران میسپارم تا خدای نکرده این تصور پیش نیاید که بنده قصد تخریب جناب دکتر جنیدی را دارم.
یکی دیگر از استنباطهای آقای جنیدی که البته غیر نجومی بود در مورد بیت زیر صورت گرفته است:
دو صد مرد برنا، ز فرمانبران / ابا دسته نرگس و زعفران
آقای جنیدی دلیل حذف این بیت از شاهنامه را چنین عنوان می کنند:
این سخن نیز از گفتارهای افزوده به شاهنامه است زیرا که؛ یک: دسته نرگس را میتوان برای بوی خوش به دست گرفت، اما دسته زعفران را چگونه به دست گرفتند؟ مگر زعفران هم مثل گلهای دیگر، شاخهای دارد که بتوان آن را دسته کرد؟ دو: افزاینده ندانسته است که رسیدن نرگس، با زعفران در یک هنگام روی نمیدهد تا بتوان، آن هر دو را در یک زمان، با هم در دست بگیرند. سه: بوی زعفران تنها با پخته شدن و دم کشیدن آن بلند میشود.
امیر معزی شاعر قرن ششم چنین بیتی در دیوانش دارد:
در دستها گرفته ز هر گونه لعبتان/ هر یک به زعفران و به شنگرف کرده تر
در این بیت هم ظاهرا و بر اساس منطق شما باید پرسید: «مگر زعفران هم مثل گلهای دیگر، شاخهای دارد که بتوان آن را دسته کرد.» البته به اعتقاد بنده منظور فردوسی و امیر معزی را شاید بتوان با دقت در بیت خاقانی شروانی دریافت:
گر بدی مه بر زمین مرده از بهر حنوط / تودهی کافور و تنگ زعفران افشاندهاند.
شاید منظور فردوسی و امیر معزی به راستی تنگی از عصاره و یا جوشانده زعفران بوده است. در هر حال اگر این حدس را هم رد کنیم باید فکری به حال این بیت از سعدی کنیم:
بوی بغلت میرود از فارس به کیش / همسایه به جان آمد و بیگانه و خویش
و استاد ترا از بغل گندهی خویش / بوی تو چو مشک و زعفران باشد بیش
بیت دیگری که آقای جنیدی آن را الحاقی به شاهنامه تشخیص دادهاند بیت زیر است:
پدر پیر گشته است و برنا تویی / به جنگ و بمردی توانا تویی
نیز از فردوسی نیست زیرا، یک: «برنا» با «سرنا» و «درنا» قافیه پیدا میکند، نه با «توانا». دو: مضمون مصرع دوم با گفتار درست فردوسی در داستان بهرام پورگشسب (چوبین) مخالف است، آنجا که بهرام در پاسخ هرمز، که ایراد گرفته بود، چرا مردان چهل ساله را برای جنگ برگزیدهای؟ میگوید....
در مورد قافیه شدن برنا و توانا میتوانیم به حکایت دیوانه و تابوت در الهینامه عطار نیشابوری مراجعه کنیم آنجا که مجنون میگوید:
بدیشان گفت آن مجنون که برنا / گرچه بود در کشتی توانا
و لیکن میندانست آن جگرسور / که ناگه با که شد در کشتی امروز
پس همانگونه که میبینیم امکان قافیه شدن برنا و توانا وجود دارد.
در پایان برای جناب آقای جنیدی آرزوی سلامتی میکنم و امیدوارم ایشان رویهی در پیش گرفتهی خود را هر چه زودتر تصحیح کنند. به یاد میآورم که نخستین بار که نام آقای جنیدی را شنیدم در ارتباط با تفسیر ایشان از ابیاتی از شاهنامه بود که به اعتقاد ایشان نشان از وجود آتشفشانهایی در تاریخ دور ایران میداد و حتی به تعبیر ایشان در بعضی از ابیات شاهنامه اژدها در واقع آتش فشانهای باستانی ایران هستند. به یاد دارم که تا چه اندازه لب به تحسین ایشان گشودم و حتی هم اکنون هم به این حدس جناب آقای جنیدی آفرین میگویم. اما در هر حال نمیتوانم نظارهگر استنباطهایی باشم که ممکن است در نهایت به زیان شاهنامه و فرهنگ ایران تمام شود، حتی از جناب آقای فریدون جنیدی.
منابع:
روضة المنجمین-نوشتهی شهمردان بن ابی الخیر رازی- به تصحیح جلیل اخوان زنجانی-انتشارات کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
مجمع الاحکام –نوشته شرف الدین محمد بن مسعود مسعودی بخاری- مقدمه و تصحیح: علی حصوری-انتشارات طهوری
دیوان شاعران :صائب تبریزی، خاقانی شروانی، امیر معزی، سعدی شیرازی، مثنوی معنوی، سید حسن غزنوی، سعدی شیرازی
الهی نامه عطار- خسرو نامه عطار
ارجاعات:
۱- روضة المنجمین صفحه ۲۹۷
۲- روضة المنجمین صفحه ۲۹۸
۳- همان صفحه ۳۰۶
۴- همان صفحه ۳۰۵
۵- همان صفحه ۳۰۵
۶- مجمع الاحکام- صفحه ۱۴۱