دکتر احمد کیاستپور در ۷ خرداد ۱۳۱۲ در اصفهان به دنیا آمد. او فرزند اول است. خانواده او در آن روزگار (که آدمهای باسواد نایاب بودند!) به علم و مطالعه بها میدادند. اما بنا به دلایلی که در خود گفتگو به آن اشاره میشود، در دوران کودکی و نوجوانی نتوانست به مدرسه برود! همین موضوع دستمایه پرسش اول ما از او شد که بپرسیم چه شد که مدرسه نرفت؟
علمنا: ظاهرا شما موفق نشدید به مدرسه بروید و سواد خواندن و نوشتن را در خانه یاد گرفتید؟
کیاستپور: پدرم هنگامی که من به سن مدرسه رسیدم، سربازی بودند. در آن موقع من در کنار مادر و داییام زندگی میکردم. خانواده من عقاید مذهبی خاصی داشتند و زمانیکه من روز اول قصد داشتم برم مدرسه، یکی عطسه کرد! (با خنده) به خاطر همین عطسه گفتند که شاید درست نباشد بدون اجازه بابام، من را به مدرسه بفرستند! البته در آن زمان مکتبخانه بود. من به همین دلیل در سال اول نشد به مدرسه بروم. بعد از اتمام سربازی پدرم و در سالهای بعد هم شرایطی پیش آمد که امکان رفتن به مکتبخانه برایم وجود نداشت. ولی پدرم اهل مطالعه و کتاب بود. بیشتر هم کتب مذهبی میخواند. از این جهت به کمک پدرم موفق شدم، بدون رفتن به مدرسه خواندن و نوشتن را بیاموزم.
من به زبان بسیار علاقمند بودم و شاید از نخستین کتابهایی که شروع به خواندن کردم، کتاب آموزش ابتدایی زبان عربی بود. بعد هم بیشتر مشغول کار شدم و در بازار مسگرهای اصفهان، اغلب نزد عموهایم شاگردی میکردم. من تا زمان آغاز دوران نوجوانی هیچگاه فرصتی برای آموزش رسمی پیدا نکردم.
علمنا: خیلی جالبه! پس شما چطور سر از دانشگاه تهران درآوردید؟ و در رشتهای مانند فیزیک تحصیل کردید؟
کیاستپور: البته در آن دوران من به فکر دانشگاه و رشته نبودم. بخش مهمی از وقت من به سوادآموزی و چنین چیزهایی میگذشت تا به اصطلاح بتوانم سری در میان سرها در بیاورم. به خاطر دارم که در سنین نوجوانی توانستم در یک مکتب یک اتاقه تحصیل کنم و در پایان همان سال امتحان کلاس ششم دبستان را بدهم. آنچه خود مطالعه کرده بودم و آنچه در حدود یک سال قبل یاد گرفته بودم، به من کمک کرد تا این امتحان را با موفقیت داده و قبول شوم. بعد از آن به آموزشگاه فروغی در خیابان چهارباغ پایین اصفهان رفتم و یک سالی هم در آنجا درس خواندم و در پایان همان سال سیکل گرفتم. سپس در سال بعدی دروس دوره دوم دبیرستان را خواندم و موفق به گرفتن دیپلم از مدرسه تازه تاسیس هراتی شدم. در حقیقت من یک کار ۱۱ ساله را در مدت ۳ سال به سرانجام رساندم.
در ادامه که دیدم سوادی پیدا کرده بودم به دنبال راه دانشگاه رفتم. من دروسی مثل ریاضی، هندسه و فیزیک را به خوبی بلد بودم. رشتههای مختلفی را برای ورود به دانشگاه امتحان دادم و یکی از آن رشتهها، فیزیک بود که سرانجام در این رشته در سال ۱۳۳۴ در دانشکده علوم دانشگاه تهران پذیرفته شدم.
عکس الصاقشده روی کارت کنکور (سمت راست) و عکس الصاقشده روی مدرک دانشنامه کارشناسی (سمت چپ)
علمنا: اساتید شما در دانشگاه تهران چه کسانی بودند؟
کیاستپور: من از شاگردان دکتر حسابی، دکتر جناب و دکتر آزاد بودم. من به مکانیک علاقهمند بودم و یکی از دانشجویان دکتر جناب بودم. ایشان با آنکه تحصیلاتشان در فیزیک اتمی بود، آن موقع مکانیک کلاسیک تدریس میکرد. من به او خیلی علاقمند بودم. به خصوص اینکه آدمی ملیگرا بوده و ما دانشجویان هم در آن زمان بسیار عرق وطنپرستی داشتیم و دکتر جناب به الگویی برای ما تبدیل شده بود. مثلا ایشان همیشه لباس ایرانی میپوشیدند و جالب است همشهری (اصفهانی) هم بودیم. من با دکتر حسابی هم درس اپتیک داشتم و خوب از دانشجویان خوب ایشان هم بودم و تا سالها پس از بازنشستگی من را به یاد داشت.
علمنا: عمده فعالیتهای شما در دوران تحصیلتان در دانشگاه تهران چه بودند؟ و در آن زمان چه دغدغههایی داشتید؟
کیاستپور: تقریبا سال آخر تحصیل من در دانشگاه، همزمان با پرتاب ماهواره اسپوتنیک – ۱ بود. به همین خاطر من به موضوعات فضایی خیلی علاقمند شدم. البته مباحث اتمی هم بود. به خاطر دارم در آن سال در دانشگاه نمایشگاهی هم درباره این موضوع برگزار شده بود. یا به طور مثال در سخنرانیهایی که درباره این موضوعات برگزار میشد، که در آنها شرکت میکردم. مثلا افرادی مانند دکتر هشترودی که شخص شناختهشده و سخنور خوبی بود، سمینارهایی در زمینه فضا در دانشگاه میگذاشت. هر چند وی در زمینه فضا اطلاعات زیادی نداشت. اما به هر جهت دکتر هشترودی استاد برجسته ریاضیات بودند و دانشجوها بسیار علاقمند بودند که در کلاسهای او شرکت کنند.
پرتاب اسپوتنیک – ۱، نخستین ماهواره جهان در ۱۲ مهر ۱۳۳۶، رویدادی الهامبخش در دوران دانشجویی دکتر کیاستپور بود
علمنا: شما به اسپوتنیک – ۱ اشاره کردید. رویدادی که بازتاب زیادی در جهان و بالطبع در ایران داشت. در آن زمان چنین رویدادهایی چه تاثیری در فضای دانشگاههای کشور میگذاشت و چه تغییراتی در حال و هوای آنها ایجاد میکرد؟
فضاهای دانشگاهها به کندی تغییر میکرد. چنین چیزهایی تغییرات خاصی در دانشگاه ایجاد نمیکرد. اما به طور کلی باعث علاقمندی دانشجویان به این مباحث میشد و هر جا سخنرانی بود، همدیگر را مطلع میکردند.
علمنا: آیا رصدخانه دانشگاه تهران در آن زمان ساخته شده بود؟
کیاستپور: نه! در آن موقع چیزی به اسم رصدخانه در دانشگاه وجود نداشت و صرفا یک تلسکوپ بود. رصدخانه بعدها ساخته شد. فعالیتهای نجومی دانشگاه در آن زمان به فعالیتهای دکتر تریان که یک خانم فیزیکدان ارمنی بود، محدود میشد که در سال آخر فارغالتحصیلی من به فرانسه رفت.
علمنا: دوران بعد از فارغالتحصیلی شما چگونه گذشت؟
کیاستپور: خدا دکتر کشی افشار را بیامرزد. او مرکز ژئوفیزیک دانشگاه را تاسیس و تعدادی از فارغالتحصیلان را به عنوان کارمند فنی در آنجا استخدام کرد. من هم قبل از پایان تحصیلاتم به آنجا رفت و آمد داشتم و بعد از فارغالتحصیلی به استخدام موقت این مرکز درآمدم. درست در سال قبل از من، دکتر ثبوتی همین وضعیت را داشتند. من حدود ۱/۵ سال در بخش ژئومغناطیس آنجا کار میکردم. البته بیش از یک سال از حقوق خبری نبود و من بعد از آنکه حقوق معوقه یکسالهام را دریافت کردم، دستمایهای برای برای مهاجرت به آمریکا شد.
علمنا: خوب من قصد دارم در این بخش پرسشهایی را از شما بپرسم که حال و هوای متفاوتتری دارد. شما سالها در خارج از کشور زندگی کرده و فعالیتهای علمی هم انجام دادهاید. چه فرقی بین ما و جوامع پیشرفته هست که در آنجا علم باعث پیشرفت و رونق میشود، اما در ایران چنین چیزی را شاهد نیستیم؟ با اینکه در همین سالهای اخیر تعداد مراکز آموزشی و دانشگاهی در ایران بسیار رشد پیدا کرده است، اما ما همچنان نمیتوانیم بازیگران خوبی در عرصه علم باشیم.
کیاستپور: دلیل پیشرفت آنها دو تا چیز هست. یکی را همه میدادند. آنها پول خرج میکنند. وسیله میخرند و باعث شوق محقق میشوند و علم پیشرفت میکند. ولی چیز دیگر نظم هست که آنجا از تو انتظار دارند. ولی در اینجا کسی از ما نظم نمیخواهد. شاید کلاسهای درسی ما منظم برگزار شود و همه هم منظم در آن شرکت کنند. اما به طور کلی در کار علمی ما نظم وجود ندارد. یکی که از همه اهمیت بیشتری دارد، کار تیمی و گروهی است. در ایران هر کس به دنبال کار خودش هست. به طور مثال همین جایی که من هستم، دوستان جوان ما بیشتر به دنبال آن هستند که ببینند چه کاری مزایایی برای ارتقا دارد. معمولا بخش زیادی از زمان آنها به نوشتن مقاله صرف میشود که اکثر آنها هم بدون همکاری و مشارکت با افراد یا مراکز دیگر است. در حقیقت این مقالات را یکی خودمان میخوانیم، یکی داور و دیگر هیچ!
اما در آنجا شما وقتی یک مقاله را میبینید، شاهد آن هستید که چندین مشارکتکننده دارد. اینها همه با هم در تعامل و اندرکنشاند. آنها حتی وقتی در کافه در حال قهوه خوردن هستند هم بحث علمی میکنند. شما همین الان به چایخانه همین دانشگاه بروید، ببینید چقدر آنجا بحث علمی میشود؟ شاید درباره مسائل روز اندکی علمی صحبت کنند، اما بحث علمی به معنای واقعی کلمه انجام نمیشود. به طور کلی در دانشگاههای ما بحث و کار علمی جای زیادی ندارد.
پس هزینهکردن به همراه کار تیمی و نظم، عوامل مهم و کلیدی در پیشرفت جهان اولیهاست. من به یاد دارم وقتی به ایران آمدم، لیست کارها و دروسی که قرار بود در هفته اول تدریس کنم را مینوشتم و در تابلوی اعلانات میزدم. البته بعد از حدود ۴ سال من هم به مرور به یکی از افراد جامعه خودمان تبدیل شدم (خنده).
علمنا: به سراغ ترویج علم برویم. همانطور که قبلا هم اشاره کردید، این موضوع از دغدغههای شما نیز بوده و هست. عدهای از کارشناسان معتقد هستند که «باسوادی» دیگر برای مردم کافی نیست و ما باید چند سطح بالاتر بیایم. چیزی که در جوامع پیشرفته به آن بسیار اهمیت داده میشود. مسالهای که ما در حال حاضر آن را به نام «دانش شهروندی» میشناسیم. به نظر شما چرا ما باید دانش مردم را بالا ببریم و علم به معنای چیزی که به عنوان «علم نوین» میشناسیم را ترویج دهیم؟
کیاستپور: اجازه بدید برگردیم و از همان مساله باسوادی شروع کنیم. متاسفانه در مملکت ما همانهایی که باسواد میشوند، سواد را رها میکنند. شاید ۶۰ درصد افرادی که از دبیرستان فارغالتحصیل میشوند، پس از آن دیگر لای یک کتاب را هم باز نمیکنند و اهل مطالعه نیستند. پس برای این افراد سواد یک وسیله دست است که زندگی خود را پیش ببرند.
شانسی که ما داشتیم این بود که در دوران گذشته و از زمان دکتر مصدق، سوادآموزی رایگان شد و بعدها حتی در قانون اساسی هم آمد. و به این شکل اکثر مردم با سواد شدند. اما در حال حاضر نباید با باسوادشدن همه چیز متوقف شود. باید دنبال علم بود. انسان در زندگی اگر فعالیتهای ذهنی نداشته باشد و دنبال مطالعه و رشتههایی که علاقمند هست، نرود مانند این است که ورزش نمیکند. یعنی عملا بیتحرک است. این به نظر من جزء چیزهای اساسی هست. بنابراین باید ذهن شهروندان ما رشد پیدا کند. آنها مطالعه کنند، فعالیتهای علمی انجام بدند و خلاصه در جامعه تحرک به وجود بیاد.
علمنا: من در این سالها در شهرهای مختلف از نزدیک شاهد برگزاری برنامههای علمی و ترویجی بودهام. از شما به عنوان یک چهره و شخصیت دانشگاهی میپرسم که چرا اغلب چهرههای دانشگاهی در مجامع ترویجی حضور کمرنگی دارند و به قولی از آنها فراری هستند؟
کیاستپور: من در صحبت قبلی خودم به موضوعی اشاره کردم که اغلب دوستان دانشگاهی ما به دنبال ارتقا هستند و مسائل ترویجی هیچ جایگاهی در این مساله ندارد. به همین خاطر حضور در فعالیتهای ترویجی بیشتر بر حسب علاقه است و حالا افرادی مثل من و برخی دیگر از دوستان، به دنبال ارتقا و چنین چیزهایی نبودیم و ترویج یک دغدغه برای ما است.
اما به آن طرف ماجرا هم برویم که جامعه ما هم خیلی پذیرایی این افراد نیست. مثلا در جایی اگر بفهمند که فلانی یک فیزیکدان هست، از آن دوری میکنند. چون احساس میکنند که نمیتوانند با آنها بحث کنند. چرا؟ چون مردم ما در حد سواد میآموزند و مطالعه را کنار میگذارند. در حالی که اگر مردم ما اهل مطالعه باشند، وقتی با چنین افرادی روبرو میشوند، پرسشها و موضوعات زیادی برای بحث خواهند داشت. البته صرفا در اینجا هم نیست و در همان آمریکا هم شاهد چنین چیزهایی بودهام. ولی باید به این نکته توجه کرد استادی که ریاضی، فیزیک یا هر علم دیگری را خوانده، آن قدر بلد هست که میتواند درباره خیلی مباحث بدون آنکه وارد جزییات پیچیده علمی آن شود، برای مردم و دیگران صحبت کند.
ولی به طور کلی این مساله که مطرح کردید، یک چیز کاملا دو طرفه است. دانشگاهیها باید به مقوله ترویج اهمیت بدهند و جامعه هم باید پذیرای این افراد باشند.
علمنا: اما من احساس میکنم که علاوه بر دلایلی که شما فرمودید، دانشگاهیها، حضور در برنامههای ترویجی یا اصطلاحا حضور در میان عامه مردم را به شکلی کسر شان میدادند و به نوعی فکر میکنند که با این کار جایگاه اجتماعی آنها تنزل پیدا میکند. مگر غیر از این است که جامعه برای این افراد هزینه میکند تا رشد کنند و بالاخره باید علمی که به دست میآورند را دوباره به جامعه و میان مردم بازگردانند. به شکلی که باعث افزایش سطح دانش شهروندی شوند. شاید بهتر است بگویم که چنین افرادی در مقابل جامعه مسئولیت مدنی دارند.
کیاستپور: بله همانطور هست که میگویید و باید این مسئولیتپذیری در این افراد ایجاد و تقویت شود.
علمنا: به سراغ مرکز آموزش نجوم ادیب اصفهان بریم. مرکزی که در حال حاضر ۲۰ سال از زمان تاسیس آن میگذرد و خوب شما یکی از پایههای اصلی شکلگیری این مرکز بودید. این مرکز چگونه شکل گرفت؟
کیاستپور: من قبل از تاسیس این مرکز به دلیل علاقهای که به ترویج داشتم، در جاهای مختلف مثل مدارس سخنرانی میکردم. به همین دلیل همیشه به دنبال آن بودم که برای راهاندازی یک آسماننما ارتباطی با شهرداری و مسئولین شهری بگیرم. چون اعتقاد داشتم اگر اصفهان یک آسماننما و مرکز نجومی داشته باشد، چقدر برای شهروندان میتواند جذاب باشد.
متوجه شدم شهردار وقت اصفهان به دلیل علاقه شخصی که به مباحث علمی داشت، به دکتر عبداللهی گفته بود که روی طراحی و ساخت یک آسماننما مطالعاتی انجام دهد. ایشان هم به نوبه خود، اقدامات اولیهای انجام دادند. اما من برای راهاندازی چنین مجموعهای خیلی مصمم بودم. به طوری که هر زمان هر یک از مسئولین شهری را میدیدم، در این موضوع با آنها صحبت میکردم. یک روز از شهرداری با من تماس گرفتند و گفتند که معاون شهردار قصد دارند درباره فعالیتهای نجومی در اصفهان با شما صحبت کنند. ما هم به قول معروف با خودمان گفتیم که آفتاب از کدام طرف درآمده؟! (خنده) و خیلی برایم عجیب بود! من خیلی خوشحال شدم و به شهرداری رفتم. من در اتاقی نشستم و منتظر معاون شهردار بودم. در آن اتاق یک آقای جوانی در کنار من نشسته بودند که در زمان انتظار گپ و گفت مختصری با هم داشتیم. البته خوب با او خیلی پیش نرفتم، چون قرار بود با معاون شهردار صحبت کنم نه با او (خنده)! یادم هست که وسایل پذیرایی آنجا مهیا بود و این آقای جوان هم خیلی با من صحبت میکند و گرم میگیرد. وقتی دیدم زمان انتظار خیلی طولانی شد، گفتم که پس آقای معاون کجا هستند؟ همان آقای جوان به من گفتند که قرار است من به جای معاون شهردار با شما صحبت کنم. این در حقیقت اولین برخورد من با آقای علیرضا بوژمهرانی بود!
این آشنایی سرآغاز ملاقاتهای بعدی من با ایشان شد. من آقای بوژمهرانی را جوان فعال و خوشفکری دیدم و او موفق شد بودجه و مکانی موقت برای یک مرکز نجومی از شهرداری بگیرد. من هم فهرست اقلام و نیازها را نوشتم و بعد از آن به شکلی من به دنبال آقای مهرانی میرفتم! خلاصه به این صورت در سال ۱۳۷۴، مرکز آموزش نجوم ادیب تاسیس شد و همانطور که شما گفتید هماکنون حدود ۲۰ سال است که فعالیت میکند.
دکتر کیاستپور در بازدید مایک سیمونز ستارهشناس
مشهور آماتور از مرکز آموزش نجوم ادیب؛ در این تصویر چهرههای نامآشنای نجوم
آماتوری ایران در سالهای گذشته همچون علیرضا بوژمهرانی، سیاوش صفاریانپور، بابک
امین تفرشی، سیدرضا منجمی، محمد رحیمی و ژاله موزون دیده میشود.
علمنا: فکر میکنید که مرکز نجوم ادیب در این سالها چقدر در ترویج علم نجوم موثر بوده است؟
کیاستپور: این مرکز از حیث قدمت و استمرار فعالیت در ایران، جزء اولینهاست و نقش بسیار مهمی در ترویج نجوم در شهر اصفهان و حتی کشور داشته است. هر چند در این سالها مانند مراکز مشابه دیگر در کشور، افت و خیرهای مختلفی را تجربه کرده، اما برآیند همه اینها رو به رشد و به سمت بالا بوده است. به ادیب میتوان به عنوان یک الگو برای شهرهای دیگر نگاه کرد. همچنین مراکز نجومی مختلفی در خارج از کشور هستند که علاقمندند با مراکزی مانند ادیب همکاری کرده و حتی به آنها کمک هم بکنند.
علمنا: احتمالا در جریان هستید که امسال مراسم اهدای چهاردهمین دوره جایزه انجمن ترویج علم ایران برگزار میشود. به نظر شما برگزاری چنین مراسمی و تقدیر و تشکر از مروجان علم، چه نقشی در گسترش علم و دانش دارد؟ آیا شما در خارج از کشور با چنین مواردی روبرو بودهاید؟
کیاستپور: خیلی جالب است که من برای اولینبار هست که نام این جایزه و انجمن را میشنوم! بدون شک این فعالیتها بیتاثیر نیستند. پنسیلوانیا که بودم، هر از گاهی مراسمی برگزار میشد و از ریشسفیدان و حتی جوانانی که در زمینههای ترویج نجوم فعالیت میکردند، تقدیر و تشکر میشد. این کار باعث میشد، آنها در این زمینه فعالتر شده و حتی برخی از آنها موسس شرکتها و مراکزی میشدند که به توسعه این علم به شکلهای گوناگون کمک میکرد. در ایران هم مسلما باید چنین کاری در زمینههای مختلف علمی انجام شود و این افراد حمایت شده تا به قول شما باعث رشد دانش شهروندی شوند. ولی خوب باید در زمینه ترویج هم به مقوله کار تیمی و نظم توجه ویژهای شود.
علمنا: در پایان اگر نکته یا مطلب خاصی مدنظرتان هست، خوشحال میشویم، بشنویم.
کیاستپور: من دانشجوها و دانشآموزان را به انجام فعالیتهای علمی توصیه میکنم. آنها باید سخنرانیها، برنامهها و رویدادهای علمی را به طور مرتب دنبال کرده و در آنها شرکت کنند. دانشگاههای ما هم نباید صرفا تعدادی اتاقک در کنار هم باشد. باید ارتباط بین گروهها و دانشکدههای یک دانشگاه و سپس هر دانشگاه با دانشگاه دیگر به خوبی برقرار شود. با هم مشارکت کنند و کار علمی انجام دهند. من آن زمان که دانشگاه تهران بودم، با آنکه در دانشکده علوم درس میخواندم، اما مثلا در سخنرانیهایی که در دانشکده فنی برگزار میشد هم شرکت میکردم. و خلاصه به این مسائل اهمیت ویژهای بدهند.
+ توضیح تصویر اصلی این مطلب : دکتر کیاستپور در مقابل ساختمان گروه فیزیک دانشگاه اصفهان؛ در قسمت بالای ساختمان، گنبد رصدخانهای دیده میشود که به همت او ساخته شده است